آشنایی با دبیرستان

در جهان امروز، آموزش ‏و پرورش از اهمیتی ویژه برخوردار است. به عبارت دیگر، نظام آموزش و پرورش هر کشوری مهم‏ترین دستگاه طراحی راهبردهای دستیابی به وضعیت مطلوب در آن جامعه است. در صورتی نظام آموزشی می‏تواند به این انتظار پاسخ دهد که سازوکار لازم را برای دسترسی به این وضعیت فراهم کند. یکی از مؤلفه‏های این سازوکار، فرایند یاددهی- یادگیری است. بنابراین آنچه در محیط آموزشی به وقوع می‏پیوندد و در عمل به اجرا گذاشته می‏شود، نقش اساسی و مستقیم در تجربه‏ و یادگیری دانش‏آموزان ایفا می‏کند (شعبانی ورکی، 1378). همچنین، در این نظام، فرایند یاددهی- یادگیری باید به گونه‏ای ترمیم یابد تا بتوان آن را بستر مناسب و مستعدی برای برانگیختن یا تقویت حس کنجکاوی و کاوشگری در دانش‏آموزان و ایجاد قابلیت‏ها و توانایی‏های حل مسأله در آنها دانست (مهرمحمدی، آ 1379). در این صورت است که می‏توان گفت یکی از مقدمات دستیابی به وضعیت مطلوب در جامعه فراهم شده است. در این راستا، برای دستیابی به وضعیت مطلوب در جامعه نظام‏های تربیتی از زمان‏های گذشته هدف‏هایی را برای خود در نظر گرفته‏اند.
مدرسه، پایگاهی است که می‏تواند با برنامه‏ریزی صحیح و با هدفمند کردن مطالعه دانش‏آموزان در رابطه با برنامه‏های درسی، خط آموزشی و تربیتی را که از خانه آغاز شده، ادامه دهد. بنابراین، هدف عمده در مدرسه پیش بردن یادگیری دانش‏آموزان است و تمام فعالیت‏های مدرسه باید متوجه همین هدف باشد.
از سوی دیگر، یکی دیگر از هدف‏های اصلی تعلیم و تربیت، پرورش مهارت‏های فکری در دانش‏آموزان (Torrance, 1974 در سبزعلی سنجانی، 1387)است
در واقع، يادگيري برخلاف آنچه تصور مي‏شود، فعاليتی انفعالي نيست كه ضمن آن، معلم به انتقال معلومات يا مهارت‏ها اقدام كند، بلكه يادگيري فرايندي است كه يادگيرنده طي مراحل پيچيده و با استفاده از نيروي تفكر خود به تحليل، تلفيق و تركيب مطالب، معلومات و مهارت‏هاي آموخته شده مي‏پردازد (پورعلیرضا توتکله، 1387). بنابراين، پرورش قوه تفكر و مهارت‏هاي فكري و ذهني دانش‏آموزان نیز، همواره بايد يكي از اهداف اساسي و اصلي مدارس در تهيه و تدارك برنامه‏هاي درسي باشد، چون در سايه تفكر است كه مي‏توان افرادي كمال‏گرا، كنجكاو، فعال و خلاق تربيت كرد.
(Such as: Means & Knapp, 1991; Oakes & Lipman, 1990 & Sizer, 1984برخی از متخصصان(
معتقدند که چنان‏چه نظام‏های آموزشی بخواهند مهارت‏های فکری را به دانش‏آموزان آموزش دهند، برنامه درسی باید از تأکید بر آموزش دانش و مهارت‏های مجزا، به تأکید بر کمک به دانش‏آموز در به‏کارگیری دانش و تمرکز عمیق بر تعدادی از مسائل و موضوع‏ها تغییر کند (فقیهی، 1378). در واقع، به جای آنکه ذهن دانش‏آموزان را به انباری از اطلاعات یا به عبارت دیگر، به بایگانی از معلومات غیرکاربردی تبدیل کنیم، در آموزش نوین، باید مسائل و موضوع‏های خاص و معین، مورد تأکید قرار گرفته و سپس در زمینه آنها به تفکر عمیق و خلاقانه پرداخته شود. در این شیوه، مهارت‏های فکر کردن می تواند به دانش‏آموزان آموزش داده شود.
ژان پیاژه روانشناس سوئیسی، معتقد است هدف اساسی آموزش و پرورش تربیت انسان‏هایی است که قابلیت انجام کارهای جدید را داشته باشند و فقط آنچه را که سایر نسل‏ها انجام داده‏اند تکرار نکنند؛ یعنی تربیت افرادی خلاق، مبتکر و مکتشف. او دومین هدف تعلیم و تربیت را پرورش ذهن‏هایی می‏داند که به جای پذیرفتن هر آنچه به آنان عرضه می‏شود، بتوانند آن را نقد کنند و درستی یا نادرستی آن را مورد سنجش قرار دهند. در واقع، از نظر وی، آموزش و پرورش، باید به پرورش دو نوع تفکر (تفکر خلاق و تفکر انتقادی) تأکید داشته باشد. تفکر خلاق، یکی از راه‏های خلق ایده‏هایی است که می‏توانند به شکلی، در جهان خارج به کار گرفته شوند. تفکر انتقادی نیز، فرایندی پویا، فعال و همراه با استدلال منطقی است که در طی آن، فرد با روشی منظم، به کاوش و تجزیه و تحلیل موضوع پرداخته، عقاید پیچیده را تفسیر نموده و به شکلی مناسب، به تشخیص سنجیده و حساب‏شده دست می‏یابد (مایرز، 1374).
از سوی دیگر، فلسفه و اندیشه اساسی در تعلیم و تربیت همگانی این است که دوره آموزش همگانی (سنین 7 تا 18 سالگی)، زمان آموزش دانش‏های پایه و مهارت‏های اساسی زندگی است و جوهر این آموزش‏ها، درست اندیشیدن و تفکر انتقادی است. به عبارت دیگر، تعلیم و تربیت همگانی، هم باید به اجتماعی کردن دانش‏آموزان و آموزش شهروندی بپردازد و هم درست اندیشیدن و تفکر انتقادی و حل مسأله را به آنان بیاموزد (لطف‏آبادی، 1386). دهلر و دیگران نیز معتقدند که آموزش و پرورش به جای انتقال دانش، باید به دنبال تولید دانشی باشد که بر واقعیت زندگی دانش‏آموزان پایه‏گذاری شده است. به این ترتیب، برنامه درسی که مورد تأکید قرار می‏گیرد، برنامه‏ای است که در آن فرصت‏هایی برای دانش‏آموزان فراهم می‏آورد تا گمانه‏ها را به پرسش کشند و به اندیشیدن انتقادی بپردازند.
یکی دیگر از اهداف آموزش و پرورش، ایجاد تغییر مطلوب در رفتار می‏باشد؛ اما، گاهی تغییراتی که به نظر مربیان و اجتماع، مطلوب می‏باشد مغایر با خلاقیت یادگیرنده است. تارنس (Torrance, 1961 در بودو، 1358) پس از انجام پژوهش‏های گسترده‏، به این نتیجه رسید که منحنی خلاقیت بسیاری از کودکان حدود سن ده سالگی دچار افت می‏شود به طوری که آنان هرگز خلاقیت دوره اولیه کودکی خود را بازنخواهندیافت. اما، اگر در آموزش، به‏جای تأکید بر حفظ کردن طوطی‏وار مطالب بر پرورش تفکر خلاق تأکید شود، دانش‏آموزان این اجازه را خواهند داشت که آزادانه فکر کنند و در این‏صورت خلاقیت در آنها پرورش می‏یابد (نفیسی، 1377).
انسان از بدو پیدایش نیز زندگی خود را با کنکاش، آزمایش و پژوهش آغاز نموده و بدون شک دستاوردهای زندگی امروز، نتیجه همان تلاش هاست. افزون بر آن، در حال حاضر رشد و تحول سریع و روزافزون علوم و گسترش رقابت‏های بین‏المللی در عرصه تولید دانش و فنون، نیازمند تربیت دانش‏آموختگان خلاق، نوآور و پژوهشگر است. بنابراین، دانش‏آموزان، که آینده‏سازان این مملکت هستند، برای روبه‏رو شدن با این تحولات باید مهارت‏های مطالعه و پژوهش را فراگیرند تا بتوانند در عصری که از آن با عنوان «عصر اطلاعات و دانایی» یاد می‏شود، شرایط روزآمد شدن و پیشرفت را برای خود و جامعه فراهم نمایند.
از سوی دیگر، تربیت دانش‏آموزانی با توانمندی های مطالعه، جستجوگری و پژوهش، نخست همانند هر رفتار دیگری، نیازمند ایجاد علاقه و انگیزه در آنان است. برانگیختن و علاقه‏مند ساختن دانش‏آموزان به مطالعه و پژوهش با روش‏های صحیح، نیازمند توجه و سازماندهی آن در دوران تحصیل و از طریق برنامه درسی است. به همین منظور، بهره‏گیری از کلاس‏ها و محیط‏های پژوهش‏محور و تمرکز بر آموزش و پرورش مبتنی بر پژوهش از جمله سیاست‏های نوین آموزشی است که در آموزه‏های جدید تربیتی بر آن تأکید می‏شود (رضایی، مقدم‏پور و شريفي، 1387)
هر چند از آغاز قرن بیستم تاکنون، جایگاه تعلیم و تربیت از حد انتظار بالاتر رفته و پیشرفت‏های علمی و فنی گسترش یافته است، اما این پیشرفت‏ها از همان ابتدا با یک نقص اساسی همراه بوده است. انسان امروز به دلیل ناتوانی در دستیابی به مهارت‏های اجتماعی در زمینه همکاری و مشارکت، احساس درماندگی می‏کند. شاید بتوان گفت این وضعیت به دلیل وجود نظام تعلیم و تربیت تک‏کارکردی رایج باشد، یعنی نظام تربیتی که کوشش‏های اصلی خود را معطوف به اجرای بخشی از کارکردهای فرهنگی تعلیم و تربیت، یعنی نقش آموزشی مدرسه کرده و از بعد پژوهشی تربیت غفلت ورزیده است (جهانی، 1384).
با این وجود، از اوایل دهه 1960، نظام تربیتی از محدوده نظریه وارد عرصه‏های عملی نظام‏های آموزشی شده است. این نظام با عنوان «تعلیم و تربیت پژوهش‏محور شناخته می‏ شود ((Lipman, 1991. نظام تربیتی سنتی و نظام تربیتی پژوهش‏محور از نظر اهداف، برنامه و روش‏های اجرا با هم متفاوت‏اند. در حالی که تعلیم و تربیت سنتی، فرایند تربیت را انتقال دانش و هدف آن را رشد انضباط ذهنی فراگیران می‏داند؛ تعلیم و تربیت پژوهش‏محور، پرورش قدرت استدلال و توسعه ظرفیت‏های انسانی برای پژوهش را مورد تأکید قرار می‏دهد. برنامه‏های تربیتی تعلیم و تربیت سنتی، استفاده از الگوی موضوع‏محور، طبقه‏بندی و ارائه دانش در قالب درس‏های مختلف را در دستور کار خود قرار داده است؛ در حالی که تربیت پژوهش‏محور، الگوی فراشناختی و تکیه بر مهارت‏های پژوهشی و استدلالی را مدنظر دارد. در تربیت سنتی، بر روش‏های به‏یادسپاری و استفاده از اصول آموزشی مبتنی بر حافظه تأکید می‏شود. اما، نظریه تربیتی پژوهش محور استفاده از الگوی کاوشگری، پرورش روحیه پژوهش، مدارا، تحمل و سعه صدر را در آموزش توصیه می‏کند.
شریعتمداری (آ 1374) در بیان اهداف تعلیم و تربیت در جمهوری اسلامی ایران، اهداف فرهنگی که این نظام در پی دستیابی به آنها می‏باشد را شامل: پرورش نیروی اندیشه و تفکر، کسب و اشاعه علم و تقویت روحیه علمی، تشویق و ترغیب افراد به پژوهش و ابداع و ابتکار، و استفاده از علوم و فنون و تجربیات مفید دیگران با تأکید بر استقلال فرهنگی می داند. بررسی این اهداف، نشان می‏دهد که نظام جدید آموزشی در نظر دارد، دانش‏آموزان را در روند آموزش و پرورش خود سهیم دانسته و شرایط لازم را برای آموزش و خودآموزی آنها فراهم نماید. این نظام، دانش‏آموزان و معلمانی جستجوگر و خلاق می‏خواهد به طوری که اهل تحقیق و پژوهش باشند و رکن اصلی تعلیم و تربیت را بر مبنای پژوهش قرار دهند.
توجه و اجرا مفاد سند تحول بنیادین آموزش و پرورش از مهمترین اهداف آموزشی این مرکز خواهد بود.

دیدگاه‌ها ۰